سلام
همون روزي كه كليك رنجه كرديد و به تارنماي عنكبوتي محقر ما سرزديد،با موبايل اومدم مطلب رو خوندم اما نشد نظر بدم! گوشيم تا همينجاشم كه نشون داد تا سه روز بهم داشت فخر ميفروخت!
هر دونوشته مجذوب كننده بود! برخلاف نوشته ي حاج آقا كه از وسطش كسلم كرد!مطلب مطلبيه كه مابچه مذهبي ها بعضي الفاظش رو پاي منبرهايي كه ميشينيم و نوشته هايي كه ميخونيم،زياد بهشون برميخوريم. تكراري بودن الفاظ حس كرختي و كسلي رو بوجود مياره تو خواننده.خداروشكر مطلبي كه نوشتيد از اين الفاظ زياد نداشت.ولي ميشد همونا رو هم كم كردبايكمبازي كردن با الفاظ كه همين طرز بازي كردنه نويسنده هارو از هم تمييز ميده.شايد بعضي وقتها تقليدي هم باشه ولي اين تقليد خيلي رواج نداشته باشه و براي خواننده جالب.يه چيزديگه كه وقتي مطلب رو ميخوندم به ذهنم خورد اينبود كه ازمراعات النظيرها و متضادها هم استفاده كنيد.مثلا براي گوهرجواني كه به تيرگي كشيده ميشه، ميشه صفت متضادش باتيرگي رو همراهش آورد كه بشه گوهر نوراني يا گوهر درخشان جواني.سليقه ي استفاده كردن از اينجور چيزها و اون هارموني اي كه كلمات كنار همديگه بوچود ميارن،همه به خود نويسنده برميگرده و هرچقدر نويسنده خودش رو بهتر بشناسه،هم خداش رو بهتر شناخته هم مطلبش رو بهتر مينويسه!
ياعلي...