سفارش تبلیغ
صبا ویژن
6:57 عصر
140
خاطرات کودکی

 

 

 

حس عجیبی این روزهای مرا پر کرده است..حسی که آن روزها همراه با بوی آش رشته و نان سنگک دم افطار به سراغم می آمد..

یادش بخیر..آن روزها بیشتر مردم روزه می گرفتند..اگر هم کسی روزه نبود،به کُنجی می رفت تا هنگام غذا خوردن کسی او را نبیند..حالا زمانه عوض شده..مردم با کلاس شده اند..این روزها اگر کسی روزه باشد باید به کنجی می رود تا غذا خوردن دیگران را نبیند..

یادش بخیر..موقع افطار همگی سر یک سفره جمع می شدیم و تلویزیون می دیدیم..سریال های آن زمان هم بوی ماه رمضان می داد..اکثر سریال ها، ماه رمضان را به تصویر می کشیدند..سریال های شبکه 3 که همیشه خنده دار بود و کلی با آن می خندیدیم..

یادش بخیر..بعد از افطار بی حال بودیم و کسل..اما باید می رفتیم سراغ مشق هایمان..خودکار بیک آبی و خودکار قرمز پلیکان را بر میداشتیم و شروع می کردیم به نوشتن..آخر، خودکار های قرمز پلیکان خیلی خوشرنگ تر و روان تر از خودکار های قرمز بیک بود..امان از خط کشی دفتر های تهیه و توزیع کالا..خیلی خشته کننده بود..و بعضی شب ها چند صفحه بیشتر هم خط کشی می کردیم تا چند شب راحت باشیم..

یادش بخیر..پاک کن های جوهر پاک کن که دو رنگ بودند و قسمت جوهر پاک کنش نه تنها خودکار را پاک نمی کرد، که دفترمان را هم سیاه میکرد و اگر کمی بیشتر می کشیدیم،دفترمان پاره میشد..

چقدر التماس می کردیم تا برایمان از آن پاک کن های میوه ای خوشبو بخرند..

یادش بخیر..مدادهای قرمزی که باید می کردیمشان توی دهانمان تا پررنگ تر بنویسد..

فک کنم اولین نسلی که از خودکار های چهار رنگ استفاده می کرد هم ما بودیم..اختراع جالبی بود برایمان..

در ماه رمضان همیشه صبح ها،زنگ اول، سر کلاس خواب بودیم..آخر مجبور بودیم یک ساعتی را برای خوردن سحری بیدار باشیم..

آن روزها همه چیز ساده بود..از کارتون ها گرفته تا سریال های ایرانی خودمان..سفره های میهمانی همیشه پر بود از غذاهایی که کدبانوی خانه با هزار زحمت آن ها را تهیه کرده بود..

یادم هست همیشه بزرگ تر ها می گفتند مهمان برکت است..وقتی می آید و روی فرش ما افطار می خورد،گناهانمان از خانه بیرون میروند..حالا اما،همه مهمانی ها خلاصه شده در رستوران و تنها فکر بانوی خانه این هست که کدام رستوران غذایش بهتر است و کدام سرویس بهتری می دهد..

یادش بخیر..چه کودکیِ باصفایی داشتیم..نسل فرزندان ما چه؟؟بزرگ که شدند،از کودکیشان چه می گویند؟؟

بیایید یک یا علی بگوییم و سعی کنیم رمضان امسالمان هم بیشتر بوی خدا دهد..مثل آن زمان ها..اگر سریال های تلویزیون بوی خدا نمی دهند،چرا وقتمان را پای آن ها تلف کنیم؟؟اگر مهمانی ها، ما را از صفای ماه رمضان دور می کنند،چرا به مهمانی ها پا گذاریم؟؟

و یادمان نرود این دعا را که اللهم اِنّا نَشکوا اِلَیکَ فَقدَ نَبیِّنا و غیبة ولیّنا و کِثرةَ عَدُوِّنا و قِلَّةَ عَدَدِنا..یادمان نرود اولین دعای وقت افطارمان اللهم عجل لولیک الفرج باشد..یادمان نرود.......

 

پ.ن1:ماه رمضان پارسالمان هم یادمان نرود..

 

آش رشته 

 

خاطرات کودکی

 

خاطرات کودکی

 

خاطرات کودکی