امام از مکه حرکت کرده اند
منتظران خودشان را باید به امام برسانند
به قیمت خون خویش
یاران، شوق دیدار، یلدای انتظار..
.
عمو اذن میدان میخواهد
یاران همه رفته اند
بابا گریه میکند
عمو مَشک بر دوش میرود
صدای شمشیر می آید
بابا به سمت میدان می دود
عمو به بابا، برادر می گوید
کودکان، عمو، یلدای انتظار..
.
بابا به خیمه می آید
کودکان را نوازش میکند
به عمه چیزهایی می گوید
خداحافظی می کند
صدای شمشیر می آید
صدای اسب بابا از پشت خیمه ها می آید
حتماً بابا آب آورده
اسب امّا، تنهاست
کودکان، بابا، یلدای غم..
.
خیمه ها را آتش زدند
خار در پای کودکان میرود
گوشواره ها را با گوش میبرند
چادرها را از سر میکشند
به صورت ها سیلی می زنند
کودکان، بیابان، یلدای وحشت..
.
عمّه همه را جمع میکند
رباب آب می آورد
عمو دیگر سقا نیست
کودکان همه یتیم شده اند
سجاد(ع) امّا، سخت بیمار است
دیگر کسی العطش نمیگوید
رباب فرزندش را صدا میزند
کودکان با گریه خوابشان میبرد
عمه امّا، بیدار است:
گاه بر بالین سجاد(ع)،گاه در کنار کودکان و گاه در کنار رباب
عمّه، کودکان، یلدای غربت..
.
ریسمان به دستها بسته اند
کودکان زمین میخورند
سربازان با سیلی آنها را بلند می کنند
سجاد(ع) هنوز بیمار است
عمّه امّا، محکم ایستاده است
عمّه، کودکان، یلدای اسارت..
.
قافله به شام می رسد
کودکان گرسنه و خسته اند
مردم امّا، هلهله میکنند
عمّه در مقابل یزید می ایستد
ما رَأیتُ اِلّا جَمیلاً میگوید
عمّه، کودکان، یلدای مصیبت..
.
کودکان کُنج خرابه عزا گرفته اند
عمّه نمازش را نشسته میخواند
رقّیه آرام پَر میکشد
مردم امّا، سخت در سرور و شادی اند
یزید، شامیان، یلدای سُرور..
.
.
.
ماهِ صَفر میشود
مهدی(عج) داغدار است
شیعیان امّا، سخت مشغول خرید
مهدی(عج) گریان است
شیعیان امّا، در شادی شبِ یلدا
مصیبت، مهدی(عج)، یلدای تنهایی..
.
.
پ.ن:قلب پدرمان سخت در مضیقه است..کمی آرامتر تخمه های شب یلدا را بشکنید..شاید صدای گریه های مولایمان را بشنوید..