نمیدانمـ چرا..
قدرت مهار خیالم را ندارمـ..
پر می کشد..
بیـ اِذن من..
تا کجا؟؟
نمیدانمــ..
اصلاً خیالمـ دیگر دست منـ نیستـ..
یوسفـ ِ فاطمهـ :
میدانید نبودنتان با من چه کار کرد؟؟
میدانید چه شبهاییـ که با شما صحبت کردمـ و جوابی نشنیدمـ؟؟
خیلیـ سختـ استـ آقا..
کاشـ می توانستمـ با اشکهایمـ برایتانـ بنویسمـ..
آخر منـ همـ جوانمـ..
دلـ دارم..
دوستـ دارم می توانستمـ بنشینم مقابلتانـ..
و از آرزوهایمـ میگفتمـ..
از دویدنـ ها و نرسیدنـ ها..
از کوچ ِ آرزوهایمــ..
و شما به منـ لبخند میزدید..
و من همانـ لحظهـ تمامـ غصه هایمـ را فراموشـ می کردمـ..
دوست داشتمـ می نشستمـ مقابلتانـ..
و می گفتمـ: پدر!
میدانمـ فرزند بدی بودمـ..
امّا آمده ام تا شما دستمـ را بگیرید..
و راهـ را نشانمـ بدهید..
آیا امید نجاتی هستـ؟؟
و شما برایمـ می گفتید:
فرزند ِ خطا کارمــ !
لا تَقنطوا مِن رحمةِ الله..
.
.
دوستـ دارمـ می نشستمـ مقابلتانـ..
و از دردهایمـ میگفتمـ..
و از گریه های نیمهـ شبمـ..
و از فراغ..
و شما مرا بشارتـ می دادید:
اِنَّ اللهَ مَعَ الصابرین..
.
.
دوستـ دارمـ می نشستمـ مقابلتانـ..
و من از شما سوالهایم را می پرسیدمـ..
و شما مرا پاسخ میگفتید..
و منـ باز میپرسیدمـ..
و شما هربار پاسخـ میگفتید..
و من خوشحال از این همه پاسخی که گرفتم..
و شما با لبخندیـ دلیلش را بازگو میکردید:
فاسئلوا اَهلَ الذِکر..
.
.
دوستـ دارمـ برایتانـ هدیهـ ای می آوردمـ..
شاخه ی گلی..
و می گذاشتم مقابلتانـ..
و می گفتمـ : آقا..
می خواهم از امروز به حرمت شما گناهی را ترکـ کنم..
آیا مرا می بخشید
بخاطر همه بدیهایمـ؟؟
و شما سخن جدتان،امامـ رضا(ع) را تکرار می کردید:
امام رفیقی است همدم و مونس،
پدری است مهربان،
برادری است همراه و هم زاد
و مادری است دلسوز به طفل ناتوان خویش
و پناه است برای بندگان خدا..
.
.
دوست داشتمـ از غم ها و غصهـ های زمان غیبتـ می گفتمـ..
و اینکهـ با آمدنتانـ یاسها شکفتند..
و چقدر خوشحالم از گرفتنـ انتقامـ پهلوی ِ شکسته مادرتانـ..
و گرفتن انتقام خون شهدایـ کربلا..
و شما می گفتید:
وعدَ اللهِ حقاً..
.
.
یوسفـ ِ فاطمهـ:
آمدنتانـ دیر شدهـ..
دیگر مرا تاب ِ تحمل نیست..
دستانمـ خالیستـ..
و نامهـ اعمالمـ غرق در گناهـ..
شما را نمی بینمــ..
اما حتم دارمـ صدایمـ را می شنوید..
آقایمـ..
می توانم صدای گریهـ تان را در این هیاهو بشنوم..
گریه برای اعمال شیعیانتانـ...
شرمندهـ امـ آقـــا..
شرمندهـ امـ..
و دیگر هیچــ..
پ.ن:منتظرم،یوسف فاطمه..