سفارش تبلیغ
صبا ویژن
8:50 عصر
45
داستان غدیر...

عید غدیر

پیامبر گرامی (ص) ، در سال دهم هجرت به مکه عزیمت فرمودند تا فریضه ی حج بگذارند.این حج ، در آخرین سال عمر پیامبرعزیز ، انجام شد و به همین جهت در تاریخ ، آنرا حجة الوداع می گویند ، یعنی حج بدرود ، حج خداحافظی.

همراهان پیامبر را که به شوق همسفری با آنحضرت و دیدن و فرا گرفتن حجی درست ، به رکابش شتافته بودند ؛ تا 120 هزار نفر نوشته اند . . . .

گروهی نیز در شهر مکه به او پیوستند ، پس از گزاردن حج و به هنگام بازگشت به مدینه روز هیجدهم ماه ذیحجه در (( غدیر خم )) { غدیر خم نام جایی است بین مکه و مدینه } این آیه نازل شد :

یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس . . .  سوره مائده آیه 67 (( ای پیامبر ، برسان آنچه از پروردگارت بر تو فرود آمده است و اگر نرسانی ، رسالت خدای را به جا نیاورده ای و خداوند تو را از - گزند - مردمان در امان میدارد .... ))) بدین ترتیب فرمانی بزرگ از سوی خدا به پیامبر در میرسد.

لبهای کاروانیان به آهستگی نجوا میکند :

-

خدا فرمانی داده است....

و همه منتظر فرمان می مانند...

در همین هنگام پیامبر (ص) ، دستور می دهد که همه از حرکت باز گردند و بازماندگان در رسند.

چنین میکنند.. و راهگذرانی بسیار ، به فرمان رسول خدا (ص) ، اینک برای شنودن یک خبر ایستاده اند....و صحرا چنانکه میدانیم و گفتیم : پهنه ی بی آب و تفته ی غدیر خم است.

نمیروز است و هرم آفتاب سوزنده ؛

خبر چیست که پیامبر در این هنگام و هنگامه ، مردم را بر سرپا نگاهداشته است ؟

در این هنگام ؛ بانگ اذان به گوش می رسد ؛ پیامبر (ص) با مردم نماز می گذارد و از باربند شتران ، مکانی برتر ( بلندتر) ساخته میشود.پیامبر (ص) برفراز آن می ایستد.سینه ها نفس ها را دزدیده اند و مردم چون ریگزار صحرا ، خاموش خاموشند و منتظر شنودن خبر.

پیامبر (ص) شروع میکند ، سخنانش چون تراوش ذرات آب که از آبشار در هوا بپراکند ، نرم و نوازشگر است و هرم گرما را می شکند و مردمان تشنه ، زیر آفتاب ، با گوش جان آنرا می نوشند و می نیوشند ؛ پیامبر (ص) پس از ستایش خداوند ، چنین ادامه می دهد :

- من و شما ، هر دوان مسئولیم { مسئولیت پیامبر (ص) ابلاغ رسالت و مسئولیت دیگران ، عمل به دین و ابلاغ به دیگران است } چه می گویید ؟

- گواهیم که ما را تبلیغ کردی و در این راه چه بسیار کوشیدی ، خدا تو را بهترین پاداش دهد !

- آیا به یگانگی خداوند و پیامبری بنده اش محمد (ص) ، گواهی نمی دهید ؟

و به راستینی بهشت و دوزخ و مرگ و رستاخیز و زندگی پس از در گذشتن ؟

- گواهی می دهیم.

- خدایا گواه باش ! و آنگاه روی سوی مردم باز می گوید :

- مردم ! ، من و شما کنار کوثر یکدیگر را خواهیم دید ؛ هوشیار باشید که پس از من با دو {{ گوهر گرانبها }} چگونه خواهید بود ؟

- ای پیامبر خدا ، آن دو گوهر گرانبها ، چیست ؟

کتاب خدا و اهل بیت من. خدا به من خبر داده است که این دو از هم جدا نشوند تا کنار کوثر به من رسند... از آنان پیشی نجویید که هلاک خواهید شد و هم باز پس نمانید که باز موجب هلاکت است.

در این هنگام دست امیرمومنان حضرت علی (ع) را برمی افرازد تا مردم ، همه ، او را ببینند و باز شناسند ، پس آنگاه در همان حال منشور آسمانی جانشینی خود را میخواند :

ایها الناس من اولی الناس بالمومنین من انفسهم.

مردم ! ، چه کسی به مومنان از ایشان سزاوارتر است و بر آنان ولایت و سرپرستی دارد ؟

- خدا و پیامبرش داناترند.

- خدا بر من ولایت دارد و من بر مومنان و من بر گرویدگان از خود ایشان سزاوارترم پس :

من کنت مولاه ، فهذا علی مولاه { طبق روایت احمد بن حنبل - یکی از چهار پیشوای بزرگ اهل تسنن ، پیامبر (ص) این جمله ها را چهار بار تکرار فرمود }

هرکس من ولی و سرپرست اویم ، علی سرپرست و ولی اوست.

خدای من ! دوستانش را دوست بدار و با دشمنانش دشمن باش ! و یاری کن هرکه او را یاری کند و کیفر ده آنرا که با وی بستیزد . . .

هان ! هر حاضری باید به غایبان ابلاغ کند.

هنوز مردم نپراکنده اند که این آیه نازل میشود :

امروز دینتان را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم و خرسند شدم که اسلام دین شما باشد ! { سوره مائده آیه 3 : الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا }

پس آنگاه پیامبر (ص) ، فریاد برآورد :

الله اکبر !

دین خدا کامل شد و پروردگار به رسالت من و امامت علی پس از من خشنود گشت.

پس از این مراسم ، مردم به امیر مومنان حضرت علی (ع) شادباش گفتند ؛ از کسانیکه پیشاپیش اصحاب ، به امیرمومنان حضرت علی (ع) تهنیت گفتند ، ابوبکر و عمر بودند که گفتند : بخ بخ لک یا علی ، اصبحت مولای و مولی کل مومن و مومنة ، ای خوشا تو یا علی ، که مولای من و هر مرد و زن با ایمان شده ای.  الغدیر جلد 1 صفحه 9 الی 11