عکسهارا یکی یکی رد میکنم..به عکسی خیره میشوم،به یک پرچم سرخی...خوب که گوش میکنم انگار صدایی میشنوم..صدای العطش...صدای اسب ها..صدای جوانی که سر بر زانوی پدر گذاشته،اما غرق در خون..صدای نگرانی کودکی که از عمویش خبر میگیرد...صدای تیری که مشکی را پاره میکند..صدای دریاب برادرت را...صدای اسب بی صاحبی که به خیمه ها برگشته...صدای گریه کودکی که پدرش را میخواهد...صدای عمه ای که کودکان را از میان خیمه های سوخته بیرون میکشد...صدای پای کاروان اسرایی که همه از اهل بیت هستند...صدای خنده های قومی که اجر رسالت پیامبرشان را میدهند...دلم سوی کربلا پر میکشد..آنجا روضه خوان و مریحه سرا نمیخواهد...آنجا فقط یک دل محب میخواهد...پاهایت نای رفتن ندارند...کششی تورا میخواند..به رسم ادب اول خدمت آقا ابوالضل میرسیم تا اذن دخول به حرم برادرشان را بگیریم...آخر، ماه رجب ماه زیارتی امام حسین است...السلام علیک یا طالب دم المقتول الکربلا...
آقا جان تو شب آرزوها،همه ی آرزوهامو میخوام بذارم کنار و فقط بگم:
اللهم عجل لولیک الفرج...
یا رب الحسین(ع)،بحق الحسین(ع)،اشف صدر الحسین(ع)،بظهور الحجة