سفارش تبلیغ
صبا ویژن
10:40 عصر
102
سفر به وادی فرشتگان4(مرز بهشت)..(برگزیده پارسی نامه)

صبح موقع اذان بود که رسیدیم خرمشهر..اتوبوس دم مسجد جامع نگه داشت و رفتیم نماز خوندیم و همونجا هم صبحونه خوردیم..مسجد جامع خرمشهر نوساز و بزرگ و قشنگ بود ولی وقتی توی شهر رفتیم،شهر هنوز رنگ و بوی جنگ را داشت..هنوز بعضی جاهای شهر کمی خراب بود..از روی پل بزرگ خرمشهر هم رد شدیم..همون پلی که خیلی سعی کردن موقع جنگ تا دشمن خرابش نکنه و به دست عراقی ها نیفته..اولین باری بود که میرفتم خرمشهر..قبلش از توی تلویزیون دیده بودم..کنار همون پل، به مناسبت آزادی خرمشهر جشن میگرفتن و هر موقع این برنامه هارو از توی تلویزیون میدیدم،یاد این سخن شهید جهان آرا می افتادم که: اگر شهر سقوط کرد، نگران نباشید..آن را دوباره پس خواهیم گرفت..مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند..

و پیش خودم آروم میگفتم: محمد، چه خوب شد نیستی ببینی در سالروز آزادی شهری که آزادیش مدیون ایمان مردم و رزمنده هاش بود، چه جشنها که نمیگیرند..چه ارکستهایی که گذاشته نمیشه..

بعد از صبحانه سوار اتوبوس شدیم و رفتیم شلمچه..البته نه اونجایی که توی تلویزیون دیده بودم..1ساختمون بود که مرز بین ایران و عراق بود..ساختمون خیلی بزرگی نبود ولی نوساز بود..اونجا پیاده شدیم و تا مجوز خروجمون صادر بشه، یا رو صندلیا مینشستیم و یا کمی میرفتیم میچرخیدیم..منم رفتم پشت سیمهای خاردار..از اونجا گنبد شهدای گمنام معلوم بود..یه کم این طرفتر،تل خاک بود..علامت منطقه مین بود و شنیدیم که اوایلی که جنگ بین آمریکا و عراق تموم شده بود،از اینجا قاچاقی میرفتن کربلا!!اون طرف خاک عراق بود...

خاک عراق..خاک کوفه..خاک نامردیها...خاک مسجد کوفه..خاک خانه حضرت علی(ع)..خاک چاهی که مولا باهاش درد و دل میکردن..خاک کربلا..خاک بین الحرمین..خاک شش گوشه..خاک تل زینبیه..خاک خیمه های سوخته..خاک حرم سقا..خاک مشک پاره پاره..خاک قدمگاه مادر..خاک قدمگاه گمشده ی زهرا(س)،امام غائبمون...

و من خیره شده بودم به خاکها...ترس عجیبی توی قلبم حاکم شد..ترس اینکه نکنه مرز بسته بشه..نکنه بگن نمیشه برید..ترس اینکه آقا از همین جا برمون گردونن..ترس طرد شدن..ترس بی لیاقتی..ترس بی سعادتی...و برگشتم رو به سقا گفتم:آقا !! شما که به دشمنتون هم آب دادین،شمایی که سقا هستید،از کرمتون به دوره ما تشنه لبان رو تا دم مرز بیارید و تشنه برمون گردونید..

شروع کردم به خوندن زیارت عاشورا..و بعدش این شعر که:

اگه خدا مدد کنه،کرب و بلاشو ببینم

میرم یه گوشه حرم مثل گداها میشینم

از اولش تا آخرش رو خاک بین الحرمین

داد میزنم با شور و شین،آقام حسین،آقام حسین..

چند ساعت کارای ویزا طول کشید..رفتیم اون طرف مرز..یه کم بیشتر بین این طرف و اون طرف راه نبود..ولی اینور آدم احساس امنیت و آرامش داشت و اون طرف احساس ناامنی..اگه شوق زیارت نبود،هیچ کدوم از سختیا قابل تحمل نبود..نمیدونم اینایی که واسه سیاحت میرن کشورهای دیگه، چطور میتونن غربت رو تحمل کنن..سوار اتوبوس عراقی شدیم..اتوبوسش قراضه بود..مثل اتوبوس های بنز قدیمی که بچه بودیم سوارش میشدیم و میرفتیم مسافرت..هوا خیلی گرم بود و اجازه پیاده شدن رو نمیدادن..توی اتوبوس پُر بود از مگسها و پشه های مزاحم..8تا اتوبوس رو نگه داشتن تا همه سوار بشن و باهم حرکت کنن..2تا ماشین نظامی هم یکی جلو و یکی عقب، اتوبوسهارو اسکورت میکردن.. توی هر اتوبوس هم یه نظامی با اسلحه بود و چون منطقه ناامن بود،اجازه نمیدادن هیچ اتوبوسی به هیچ دلیلی توقف کنه و اگر یکی از اتوبوسها به هر دلیل توقف میکرد،همه باید نگه میداشتن..یادمه یه بار،تو راه برگشت، من حالم بد شد همه اتوبوسا بخاطر من نگه داشتن و وقتی با باباخواستم پیاده شم،مامور عراقی هم پیاده شد و مدام نگران بود!!!توی جاده که میرفتیم،یه دفعه میدیدیم اتوبوس ها میرن توی خط اون طرف.. پرده رو کشیدم کنار،دیدم بقیه ماشینهای شخصی رو هم نگه میداشتن چون اون طرف تانکر های آمریکایی دارن نفت ملت عراق رو به تاراج میبرن و مردم هم اونقد ازشون میترسیدن که کل جاده رو واسشون خالی میکردن..اگه همه مردم جلوشون وامیستادن،اینجوری جرأت نمیکردن نفتشونو به سرقت ببرن..جاده خسته کننده و طولانی ای بود..جاده ای بی آب و علف..روستاهاشون هم داغون بود..اکثر خونه ها کاه گلی بود، ولی با همه داغونیشون،یه ماهواره بالای سر خونه ها بود..پل بصره هم که توی جنگ،آمریکا زده بودش،خراب بود..توی راه شیعه ها که بیشتر زن ها بودن رو میدیدیم که با یه بقچه روی سرشون و یه بطری آب،دست بچه هاشون توی دستشون بود و پیاده داشتن میرفتن به سمت نجف که روز 28صفر نجف باشن..اعتقاد دارن که روز رحلت پیامبر(ص) را نجف باشند و عجب اعتقاد قشنگی..آخه علی(ع) و پیامبر(ص) هردو یکی هستند همونطور که پیامبر(ص) در روز مباهله،حضرت علی(ع) را به عنوان نفسشان با خودشان به مباهله میبرند...

 

شلمچه


12:55 عصر
101
سفر به وادی فرشتگان3..(گذری به حرم سلطان)..(برگزیده پارسی نامه)

ما از شیراز قرار بود بریم مرز شلمچه و از اونجا وارد مرز عراق بشیم..از شیراز تا مرز شلمچه تقریبا 11 ساعت راه هست..و من سعی می کردم توی اتوبوس از فرصتهام استفاده کنم برای یه زیارت بامعرفت..بخاطر همین مفاتیح رو باز کردم و شروع کردم اول به خوندن فضائل و آداب زیارت امیرالمؤمنین(ع) و بعد هم خوندن آداب و فضائل زیارت امام حیسن(ع)..و بعد هم یه نوشته که داداشم بهم داد تا بخونمش که صحبتهای بزرگواری هست در مورد زیارت عتبات عالیات و داداشم اونها رو نوشته بود..من هم مقداریشو براتون توی مکان مخصوص خودش مینویسم تا اونایی که مشرف میشن به زیارت، این توصیه هارو علاوه بر توصیحه هایی که توی مفاتیح اومده انجام بدن..

اما یکی از توصیه هارو همین جا براتون میگم:

یکی از بزرگان که در حال تشرف به زیارت عتباب بود،خدمت پدرش میرود و به ایشون میگه که پدر حلالم کنید و توصیه ای به من بگویید..پدرش میگه من به یک شرط راضی میشم که بری.اون هم این هست که قول بدی بیشتر از 10روز در نجف نمونی..دلیلش را که از پدر میپرسد،پدرش میگوید:نجف و حرم امیرالمؤمنین(ع) چنان جاذبه ای دارد که اگر بیشتر از 10روز ماندی دیگر برنمیگردی و من هم در پیری طاقت دوریت را ندارم..پسر قول میدهد و بعد پدر توصیه ای به او میکند:در زیر قبه ی امام حسین(ع) جز برای ظهور امام زمان(عج) و دیگران،دعایی نکن..برای خودت دعا نکن..پسر میپرسد:چرا؟پدر میگوید:امام حسین(ع) که انقدر کریم هستند که تورو به حرمشون دعوتت کردن، مطمئن باش به تو بهترین را میدهند و خیلی بزرگتر از اونی که خودت میخواهی را بهت میدن..یادمه روزی که این کلام رو شنیدم خیلی شرمنده شدم..شرمنده مرام امام حسین(ع) که همچون منی رو دعوت کردند..اونقد شرمنده شدم که دلم میخواست بمیرم..تو فکر بودم که چطور برم زیارت..پیش خودم گفتم مثل حُر، اول میرم خدمت سقا و از ایشون میخوام ضامنم بشن..بعد پیش خودم گفتم با کدوم رو برم حرم بابا؟؟اونجا کی رو ضامن کنم؟؟خواستم به خودم بگم مادر پهلو شکسته ام،قبل اینکه حرف در دهانم بیاد،از فکر خودم شرمنده شدم..به خودم گفتم جز اسم حضرت فاطمه،چی رو از ایشون یاد گرفتی و اطاعت میکنی؟؟تو فقط اسم ایشون رو با خودت یدک میکشی..کلافه شدم..از خودم بدم میومد..خیلی زیاد..ولی یه دفعه برقی تو چشام درخشید..بدم،خیلی بدم،میدونم،ولی من از دیار ضامن آهو میام..اینجا غریبم ولی روی خاکی زندگی میکنم که آقا، ضامن آهو هستند..از ایشون اگر بخوام، حتما ضامنم میشم..شروع کردم به صحبت:

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)

آقا جون،میدونم خیلی بدم..همجوار و همسایه برادرتونم ولی شاید سال تا سال هم به زیارت ایشون نرم...آقا جون میدونم وقتی میام زیارت،بیشتر از زیارت به فکر پاساژهای مختلف و مغازه ها و خرید زعفران و لباس و سوغات هستم..ولی با همه اینا وقتی میام و جلوی صحن و سراتون قرار میگیرم،از خود بی خود میشم..اون موقع اختیار اشکها و پاهام دست خودم نیست..وقتی کبوترای حرمتون،خادمین حرمتون،جارو کشاتون رو میبینم،به حالشون حسرت میخورم..و تنها دلیلش محبتیه که تو دلمه..آقا جون:

دیدم در همه صحن و سرایت، جایی ننوشته گناهکار نیاید..

آقاجون،دارم میرم پیش بابا..روم نمیشه برم خدمتشون..میشه شما ضامنم بشید؟؟من هم قول میدم سلام شمارو به ایشون برسونم..

آروم آروم اشک میریزم..

چشمامو خیلی آروم میبندم و دیگه صدایی نمیشنوم..

 

عکس مشهد


12:5 صبح
100
سفر به وادی فرشتگان 2(سرزمینِ...)(برگزیده پارسی نامه..)

از فردای روزی که فهمیدم قرار شده بریم و بعد هم که ثبت ناممون قطعی شد،اصلا تو حال و هوای خودم نبودم..اصلا دیگه این فاطمه،اون فاطمه قبلی نبود..قرار بر این بود که تو عید بریم..اون سال عید نوروز مصادف شده بود با ماه صفر..چند تا از فامیلها به بابام گفته بودن که هروقت خواستید برید کربلا،بگید ما هم میایم و یه اتوبوس بشیم تا با هم بریم..اون سال هم که قرار بر رفتن شد،بابا به همه گفتن..ولی اون موقع خیلی از جنگ آمریکا با عراق و فرار صدام نگذشته بود و از ا ین ور و اون ور خبرای ناامنی و انفجار بمب های فراوون به گوش میرسید..واسه همین خیلیا ترسیدن و نیومدن..

اون سال روز اول فروردین مصادف بود با روز اربعین و قرار بود که پنجم فروردین ماه حرکت کنیم..این بود که شروع کردیم بعد از اربعین، به رفتن خونه اقوام واسه حلالیت طلبیدن و خداحافظی..خونه یکی از اقوام که زن و شوهری جوان با پسری کوچک بودند، خانم خونه برگشت به من گفت:منم خیلی دوست داشتم بیام ولی عراق ناامنه و من هم جوونمو هنوزم آرزو دارم...راستشو بگم از حرفش خیلی بدم اومد..ولی وقتی گفت مواظب خودتون باشید و کاش نمیرفتید یه برق شادی توی چشمام افتاد..برقی که بخاطر فکری که از سرم گذشته بود تو چشمام بود:فکر شهادت...یعنی میشه؟؟؟وای خدای من..چی میشه اگه بشه..از اون روز به بعد همش تو رویای شهادت توی بین الحرمین بودم..تمام وصیتهامو به داداش آخریم که بخاطر نرفتن به سربازی پاسپورت نداشت و نمیتونست بیاد،کردم ولی بهش نگفتم منو کجا خاک کنه..این دیگه به باقیمانده ها بستگی داشت..مهم روح من بود که تو بین الحرمین به آرامش برسه...تو همین حال و هوا بودم که رفتیم یه جای دیگه واسه خداحافظی که این بار خانم جوان خونه بهم گفت:زیارت امام حسین(ع) مستحبه..آدم که نباید بخاطر مستحب جونشو به خطر بندازه..خندیدمو هیچی نگفتم ولی خندم معنیش این بود که تو به خطر ننداز..توی احادیث داریم که هرکی میره به زیارت امام حسین(ع) از زمانی که از خونش میره بیرون به قصد زیارت تا زمانی که برگرده به خونش، خدا محافظشه و اگر تقدیرش جوری قرار گرفته باشه که بمیره، شهید مرده...حالا تصورشو کن اونجا شهید بشی..چه سعادتی از این بالاتر؟؟؟راستشو بگم از این خانوم دومی خیلی بدم اومد..(هنوزم ازش بدم میاد)..بگذریم..

روز موعود یعنی پنجم فروردین فرا رسید..صبح زود به اتفاق خانواده رفتیم زیارت حضرت شاهچراغ(ع) برای خداحافظی..اومدیم و ساعت 3 بعد از ظهر نشده بود که رفتیم به سمت امامزاده سید علاء الدین حسین(ع) یا همون آستانه خودمون..اول رفتیم زیارت..توی حرم داشتن زیارت عاشورا میخوندن و خلاصه دلمون آماده رفتن شد..وقتی اومدیم بیرون دیدم چقد شلوغه..آخه بیشتر اتوبوس رو فامیل تشکیل میدادن..اتوبوسمون هم اومده بود و خیلیا از فامیل، اومده بودن پیشواز..همه جارو خوب نگاه میکردم..انگار که داشتم وداع میکردم..وسایلمون رو گذاشتیم توی اتوبوس و اومدیم واسه خداحافظی..از هرکی میخواستم خداحافظی کنم،یه دل سیر تو بغلم گریه میکرد..منم بغض شدیدی تو گلوم بود و داشتم آروم آروم گریه میکردم که یکی از فامیلامون که صدای خیلی زیبایی داره و مداح امام حسینه، شروع کرد به خوندن:

حسین فاطمه،در آن اول نگاه،چه کردی با دلم..چه کردی با دلم...

و بعدشم این شعر زیبا:

تا مرقد شش گوشه ات پر میزند،دلها حسین...جانم حسین..جانم حسین..ای جان جانانم حسین..

و من با اشک چشم شکرگذار لطف پروردگار و ائمه معصومین(ع) بودم..

ساعت 4 بعد از ظهر روز شنبه،5 فروردین 1385، روانه ی بهشت شدیم..قدمگاه مادری با چادر خاکی..قدمگاه خواهری با قد خمیده...سرزمین آواره شدن کودکانی که تنها جرمشان عصمت خاندانشان بود..سرزمین دلتنگیهای امام غائبمون..سرزمین فرشتگان..سرزمین مشک پاره..سرزمین به خون غلطیدن خورشید...سرزمین عربا عربا شدن جوان..سرزمین سیراب شدن کودک 6 ماهه ای با خون...سرزمینِ....

 

آستانه سید علا الدین حسین، شیراز

 

پ.ن: این عکس آستانه هست که یکی از امامزاده های شیرازه و ما اینجا سوار اتوبوس شدیم و راه افتادیم به سمت کربلا..


7:0 عصر
99
سفر به وادی فرشتگان 1(نسیم حیات)

درست یادم نمیاد داستان از کی شروع شد..داستان که نه،واقعیتی که میخوام قصشو واسه شما بگم..دی یا بهمن 84 بود..اون موقع دوم دبیرستان بودم..فقط مطمئنم که سه روز دوم هفته یعنی سه شنبه یا چهارشنبه یا پنج شنبه بود..از مدرسه اومدم خونه که حرف مسافرت کربلا، اونم توی عید بود.قرار بود فقط مامان و بابا و داداش دومیم و خواهرم و شوهرش و پسرش برن..یعنی اینکه حرفی از رفتن من نبود..وقتی فهمیدم همه قراره برن جز من،دلم بدجوری شکست..بغض کردم ولی بخاطر غرور زیادی که داشتم(و دارم!!!) به رو خودم نیاوردم و ناهارمو خوردم و رفتم خوابیدم..پتو رو کشیدم رو سرم و چون هوا سرد بود جلب توجه نمیکردم..با دل شکسته شروع کردم گریه کردن و درد و دل کردن با امام حسین (ع) و خوندن این شعر که:

بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا

بر دلم ترسد بماند آرزوی کربلا

تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده

تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا..

نمیدونم چی شد منی که فقط توی روضه های روز تاسوعا و عاشورا زیارت عاشورا رو میخوندم،یه دفعه به دلم افتاد که نذر کنم اگه منم رفتنی شدم، 40 روز زیارت عاشورا بخونم..میون هق هقام خوابم برد...

چند روز بعد اسم منو هم نوشتن واسه سفر به کربلا...

از اون به بعد همش تو فکر پرچم سرخ گنبد بودم...

اگه آقام قسمت کنه کرب و بلاشو ببینم              میرم یه گوشه ی حرم،مثل گداها میشینم

از اولش تا آخرش تو صحن بین الحرمین               داد میزنم با شور و شین،آقام حسین،آقام حسین..

 

 

پ.ن 1:اینو اگه نوشتم و گذاشتم اینجا بخاطر اینه که کسی منو اینجا نمیشناسه...

پ.ن 2:اون تعداد انگشت شماری که منو میشناسن و این نوشته رو میخونن،بدونن شرعا راضی نیستم واسه دیگران تعریف کنند..

پ.ن3:منتظر ادامش باشید...

 

گنبد امام حسین


4:7 عصر
98
تشنه تر از همیشه..(برگزیده پارسی نامه)

خدایا!! میدانم..میدانم رمضان گذشته توبه کردم و گفتم که دیگر سراغ گناه نمیروم..میدانم..صدبار توبه شکستم و گناه کردم،میدانم..میدانم..

خدایا باز توفیق دیدار رمضان را به من دادی..شرمنده ام از لطفت..میخواهم بگویم:لا تعدِّبنی بعقوبتک..

ای عزیز، دردهایم را در خودم فرو بردم و دردمندانه زبان در کام کشیدم و قصّه ی دل پر غصه را با کس نگفتم..زهرخند منکرانت را به جان خریدم و دم فرو بستم تا که موعودت بیاید و زنگ غم از دل بزداید..

معبودم آمده ام تا هرشب ناله سر دهم که : اللهم انا نشکوا الیک فقد  نبینا و غیبة ولینا و کثرة عدونا و قلة عددنا

پروردگارا!! مضطر شده ام..دستانم را ببین، خالیست..هر شب ناله سر میدهم که امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء..

مولایم!! میدانم طفلی کوچک بودم و مرا پروراندی..میدانم گمراه بودم و هدایتم کردی..میدانم ناتوان بودم و یاریم کردی..میدانم سرورم بودی و نافرمانیت را کردم..میدانم تشنه بودم و سیرابم کردی..میدانم..و حال باز آمده ام، از هر زمان تشنه تر..

بارالها آمده ام فریاد بزنم که کجاست پرده پوشی عظیم تو؟؟.. کجاست عفو بزرگوارانه تو؟؟.. کجاست گشایش نزدیک تو؟؟..

الهی!!اَینَ سَترُکَ الجَمیل.. اَینَ عفوک الجلیل.. اَینَ فرجک القریب..  اَینَ غیاثک السریع.. اَینَ رحمتک الواسعة.. اَینَ عطایاک الفاضلة .. اَینَ فضلک العظیم.. اَینَ احسانک القدیم..  اَینَ کرمک یا کریم..

معبودم..تشنه ام..دیگر دارم هلاک میشوم..جرعه ای از اجابتت به من بنوشان..

 

 

آب


12:42 عصر
97
رمضان..

حضرت علی (ع) میفرمایند : روزی رسول خدا (ص) برای ما خطبه خواند و فرمود : ای مردم ! ماه الهی با برکت ، رحمت و مغفرت رو به شما آورده است . آن بهترین ماه ها در نزد خداوند است و روزهایش بهترین روزهاست ، شب هایش بهترین شب هاست ، ساعت هایش بهترین ساعت هاست ، آن ماهی است که در آن ماه به مهمانی الهی خوانده شده اید ، در آن ماه از اهل کرامت الهی گردیده اید ، نفس کشیدنتان در آن ماه ثواب تسبیح دارد و خوابتان ثواب عبادت ، اعملتان در آن ماه مورد قبول است و دعاهایتان اجابت شده ، با نیتی صادق و قلب هایی طاهر بخواهید که خداوند به شما توفیق روزه و تلاوت کردن قرآن را عنایت بفرماید.

به درستی که شخص شقی کسی است که در این ماه عظیم از بخشش الهی محروم باشد.با گرسنگی و تشنگی خودتان ، گرسنگی و تشنگی روز قیامت را به یاد بیاورید.بر فقرا و مساکین تان کمک کنید و صدقه دهید.پیرانتان را احترام نمائید و به کودکانتان رحم کنید.صله رحم را به جا بیاورید.زبانتان را از گفتن کلمات زشت و ناپسند حفظ کنید.چشمانتان را از چیزهایی که نگاه کردن بر آنها برای شما جائز نیست ، ببندید.گوش هایتان را از شنیدن حرف هایی که برای شما حلال نیست ، ببندید.به یتیمان مردم ترحم و مهربانی کنید تا بعد از شما با یتیمانتان مهربانی کنند.از گناهانتان به سوی خداوند بازگشت نمائید.در هنگام نماز دستهایتان را برای دعا بسوی خداوند بلند نمائید ، چرا که آن بهترین ساعات اجابت شدن دعاست ، در آن وقت خداوند با دیده رحمت به بنده هایش می نگرد ، زمانی که خداوند را بخوانند دعاهایشان را اجابت میکند ، هنگامی که او را صدا کنند به آنها لبّیک گوید و هرگاه او را بخوانند اجابتشان می کند.

 ای مردم ! بدرستی که جان هایتان در گرو اعمال تان است پس با استغفار کردن آن را از گرو بودن ( در آتش جهنّم ) به در آورید ، کمرتان با بار گناه سنگین شده است پس آن را با سجده های طولانی سبک گردانید . بدانید که خداوند متعال به عزت خویش سوگند یاد کرده که نمازگذاران و سجده کنندگان این ماه را عذاب نکند و در روز قیامت آنها را با آتش جهنّم نترساند.

ای مردم ! هرکس از شما در این ماه روزه دار مومنی را افطار دهد در نزد الهی ثواب آزاد کردن بنده را دارد و گناهان گذشته اش آمرزیده می شود.گفته شد : ای رسول خدا (ص) همه ما قادر بر انجام دادن آن نیستیم ؟ فرمود : با افطار نمودن روزه دار از آتش جهنّم دوری کنید اگرچه با نصف دانه خرما و یا با شربت آبی باشد. (که خداوند ثواب آن را برکسی که بیشتر از آن قادر نباشد را می دهد).

 ای مردم ! هرکس از شما در این ماه اخلاقش نیکو باشد از پل صراطی که قدم ها در آن می لغزد به راحتی بگذرد ، هرکس در این ماه کارهای زیردستان را سبک گرداند خداوند روز قیامت حسابش را آسان نماید ؛ هرکس در این ماه شرّش را از مردم بر طرف نماید خداوند در روز قیامت غضبش را از او باز دارد ؛ هرکس در این ماه یتیمی را گرامی بدارد خداوند در روز قیامت او را گرامی بدارد.

هر کس در این ماه صله رحمی را بجا بیاورد و به خویشان خویش احسانی بنماید خداوند در روز قیامت او را به رحمت خویش وصل نماید.هرکس در این ماه قطع رحمی انجام دهد و به خویشان خویش احسانی ننماید خداوند در روز قیامت رحمتش را از او قطع نماید.هرکس در این ماه نماز مستحبی بجا بیاورد خداوند برای او برائت از آتش جهنّم را بنویسد.

هرکس در این ماه واجبی را بجا بیاورد خداوند ثواب هفتاد واجبی را که در ماه های دیگر به جا آورده است را به او عطا میکند.هرکس در این ماه بر من زیاد صلوات بفرستد خداوند ترازوی اعمالش را در روزی که ترازوهای اعمال سبک باشد را سنگین گرداند.هرکس در این ماه یک آیه از قرآن را تلاوت بکند ثوابش مانند این باشد که یک ختم قرآن کرده باشد.

ای مردم ! درهای بهشت در این ماه باز است پس از پروردگارتان بخواهید که آن را بر روی تان نبندد ؛ درهای آتش جهنّم بسته است پس از پروردگارتان بخواهید که آن را بر روی تان باز نکند.شیاطین در این ماه در غّل و زنجیر هستند پس از پروردگارتان بخواهید که ایشان را بر شما مسلط نگرداند.

حضرت علی (ع) می فرماید : عرض کردم : ای رسول خدا بهترین اعمال در این ماه چیست ؟ فرمود :  ای ابوالحسن ! بهترین اعمال در این ماه خودداری نمودن از محرمات الهی است . سپس گریه کرد.عرض کردم : ای رسول خدا (ص) چرا گریه نمودی؟ فرمود : یا علی ! از آنچه که در این ماه بر تو می گذرد گریه کردم ، مانند اینکه تو را می بینم ، در حال نماز هستی ! شقی ترین فرد دنیا ، شقی تر از پی کننده ناقه ثمود ، ضربه ای بر فرق سرت می زند و با خون سرت محاسنت رنگین گردد.علی (ع) گوید ، عرض کردم : ای رسول خدا (ص) در آن حال دینم سالم است ؟ فرمود : در کمال مسلمانی و سلامت دینت هستی.سپس فرمود : ای علی ! هرکس تو را بکُشد به تحقیق مرا کشته است ، هرکس با تو دشمنی کند به تحقیق با من دشمنی کرده است ، هرکس تو را خوار و سبک به شمارد به تحقیق مرا سبّ نموده است ؛ بدرستی که تو مانند نفس من هستی ، روح تو از روح من و طینت تو از طینت من است ، بدرستی که خداوند تبارک و تعالی من و تو را با هم خلق کرده است ، تو و مرا برگزیده است ، مرا به نبوّت و تو را به امامت اختیار نمود ، هرکس امامت تو را منکر شود به تحقیق نبوّت مرا انکار نموده است.ای علی! تو وصی من ، پدر بچه هایم ، شوهر دخترم و جانشین من بر امتم در زمان حیات و بعد از مرگم هستی ؛ امر تو امر من است و نهی تو نهی من است.سوگند به آن خدائی که مرا به نبوّت برگزیده است و مرا بهترین مردمان قرار داده است بدرستی که تو حجّت الهی بر آفریده هایش و امین الهی بر اسرارش و جانشین الهی بر بنده هایش هستی. 

ترجمه فضائل الاشهر الثلاثة { از تالیفات شیخ صدوق (ره) } صفحه 70  الی 75


3:10 عصر
96
سلام بر ...(برگزیده پارسی نامه)

سلام بر رمضان..

سلام بر طلوع و غروبش..

سلام بر ربنای هنگام افطارش..

سلام بر ابوحمزه و جوشنش..

سلام بر مولود نیمه ماهش..

سلام بر شهید محرابش..

سلام بر العفو العفو های شبهای قدرش..

سلام بر نفسهایی که عبادتند..

سلام بر قرآنهایی  که خوانده میشوند..

سلام بر دعاهای وقت سحرش..

سلام بر رکوع و سجودهای در این ماه..

سلام بر حسین (ع)  و لبهای عطشانشان..

سلام بر عباس (ع) و آبی که دید ولی هرگز خورده نشد..

سلام بر تشنگی و گرسنگی کودکان آواره ی صحرای کربلا..

سلام بر امام حاضرم که سحرها برای شیعیانش العفو میگوید..

سلام بر فطرت پاکی که این روزها هویدا میشود..

سلام بر خدایی که این روزها بیشتر از هروقتی نزدیکش میشویم..

سلام بر اللهم انا نشکوا الیک فقد  نبینا و غیبة ولینا و کثرة عدونا و قلة عددنا..

و سلام بر پاکی پس از عیدش..

 

رمضان


11:50 عصر
95
پدر فراموش شده...(برگزیده پارسی نامه)

سلام..امروز میخوام یه داستان براتون بگم..فقط نخونید و رد شید، روش فک کنید...

یه روز پادشاهی 1مردی رو بخاطر اینکه پول نداشته مالیاتشو بده، زندانی میکنه..زن اون مرد بیچاره در فراق شوهرش مریض میشه..پسر اون مرد هم مجبور میشه درس و مدرسه رو ول کنه تا بتونه خرج خونه رو دربیاره..ولی هرچی پول درمیاورده خرج دوا و درمون مادرش میکنه..خلاصه تموم زندگیشون بهم میریزه..سالها میگذره تا اینکه 1روز پادشاه اعلام میکنه هرکس هرچی میخواد بیاد بگه،من بهش میدم..این پسر هم میره..به پادشاه میگه: 2تا چیز میخوام:اول اینکه 1دکتر خوب محیا کنید تا مادرم رو درمون کنه..دوم اینکه به من مقدار خیلی زیادی پول بدید..پادشاه میگه:چیز دیگه ای نمیخوای؟؟؟؟پسر میگه:نه..پادشاه باز تکرار میکنه:چیزی نمیخوای؟؟؟پسر دوباره میگه: نه پادشاه،از لطفتون ممنون..پسر که میره،مشاور پادشاه صداش میکنه و میگه:1سوال ازت دارم:مشکلات شما از کی شروع شد؟؟؟پسر که تازه یادش میاد،نگاهی میکنه و میبینه پدرش از تو زندان داره نگاش میکنه و از اینکه پسر فراموشش کرده،ناراحته و داره اشک میریزه..

دوستان عزیز..بعد نمازهامون، شب قدر، شب عیدها، روز عیدها، شب لیلة الرغائب و خیلی وقتای دیگه دستامونو بلند میکنیم، چون خدا گفته هرچی میخوای بخواه..ولی یادمون میره مشکلات ما از وقتی شروع شده که پدرمون در زندان غیبت گرفتار شدند..

 

 العجل



برچسب‌ها: داستان،داستان واقعی،داستان درباره امام زمان،امام زمان(عج)،پدر
7:21 عصر
94
هوا،هوای کربلا..هوای بین الحرمین..(برگزیده پارسی نامه)

امشب دوباره دلم مثل یک کبوتر پر میکشد..پر میکشد تا آسمان کربلا..

هوا، هوای کربلا..هوای بین الحرمین..آقا جان..از شما ممنونم..ممنونم که مرا در جمع گداهایتان حساب کردید..آقا جان، قرآن ناطق، وَ أمَّ السّائِلَ فلاَ تَنهَر..شما که گدا را از در خانه تان رد نمی کنید،نعم الامیرم..

هوا، هوای کربلا..هوای بین الحرمین..

هوای أینَ الحَسَنُ وَ أینَ الحُسِین..آخر امشب شب نیمه شعبان است..شب زیارتی سالار زینب..

هوا، هوای کربلا..هوای بین الحرمین..هوای گریه بر حسین(ع) ، هوای گریه بر عباس(ع) ،هوای گریه بر مشک پاره، هوای گریه بر پیکر عرباً عربا، هوای گریه بر خیمه های سوخته، هوای گریه بر کودکان آواره..

هوا، هوای کربلا..هوای بین الحرمین..آقا جان ازشما ممنونم که با روی سیاهم، به من پناه دادید..از شما ممنونم که با کوه بدیهایم به من نگاه کردید..از شما ممنونم که مرا در زمره ی محبان خود قرار دادید..

هوا، هوای کربلا..هوای بین الحرمین..آقاجان تمام دلخوشیم اینست که دوستدار شمایم..آقا جان دست نوازشی بر سرم بکشید که فَأمّا الیَتیمَ فَلاَ تَنهَر..

هوا، هوای کربلا..هوای بین الحرمین..آقا جان،مولایم، صاحب عصر و زمانم، همیشه دوست داشتم چشمانم را جای پاهایتان بگذارم..امشب به کربلا آمده ام، آخر میدانم اینجایید..آقایم، کَریمٌ مِن اولادِ الکرام،یوسف زهرایم: یا أیُها العَزیزُ مَسّنا وَ أهلَنَا الضُرّ وَ جِئنَا بِبِضاعَةٍ مُزجَاة فَأوفِ لَنَا الکَیلَ وَ تَصَدَّق عَلَینا إنَّ اللهَ یَجزی المُتَصَدِّقیِنَ..آقا جان محتاجم به گوشه چشمی..

هوا، هوای کربلا..هوای بین الحرمین..هوای اللهم عَجِّل لِوَلیِکَ الفَرَج..هوای کربلا بوی منتقم مادر میدهد..بوی ذوالفقار علی(ع)، غربت حسن(ع)، شجاعت حسین(ع)، سجده های سجاد(ع)، هیبت باقر(ع)، علم صادق(ع)، حلم کاظم(ع)، رأفت رضا(ع)، انیس جواد(ع)، دعاهای هادی(ع)، عزیز دل عسگری(ع) را میدهد..بوی اشکهای مولا و العفو العفوش برای همچون منی که مدام از خاطر میبرم چشمانش نظاره گر اعمالم هست..آقا جان شرمنده ام..من گناهکارم، بدکارم، اما عادَتکم الإحسان وَ سَجیَتُکُم الکَرَم..آقایم: إنَّ بَینی وَ بَینَ الله ذُنوباً لا یأتی عَلَیها إلّا رِضاکُم..مرا ببخشید..

هوا، هوای کربلا..هوای بین الحرمین..آقا جان در زیر قبه ی جدتان دعا مستجاب است..آقایم با همه ی بدیهایم، با دستان خالیم آمده ام بگویم شما را به پهلوی شکسته مادرتان امشب خودتان دعا کنید برای ظهورتان..پدرم امشب دعایم کنید..مولا و سرورم با سری به زیر از خجالت میگویم:

میلادتان مبارک

 

حرم امام حسین


11:8 صبح
93
آفتاب در نگاه خورشید 2...

سیره ی حضرت مهدی(عج) از نگاه خورشید هشتم،امام رضا(ع)(قسمت دوم):

4.توان راهبری:

حضرت رضا (ع) می فرمایند:«مهدی(عج) بر امر امامت توانا و قدرتمند و به نحوه ی اداره ی امور امت عالم و آگاه است.»

5.قدرت جسمای:

امام رضا (ع):«قائم(ع) آن کسی است که ... آن چنان نیرومند است که اگر به سوی بزرگترین درخت روی زمین دست دراز کند، آن را از جای بر می کند و اگر بین کوهها فریاد زند، سنگهای کوه فرو ریزند»

6.خوی نیکو:

خورشید طوس می فرمایند:«برای امام نشانه هایی است،او: داناترین مردمان، حکیمترین مردمان، باتقواترین مردمان، بردبارترین مردمان،عابدترین مردمان است و از همه بیشتر به آنچه که مردم را به آن امر می کند،عمل میکند.از همه بیشتر، از آنچه که مردم را از آن نهی می کند دوری می نماید.»

7.فروتنی بی نظیر:

حضرت رضا(ع):« مهدی (ع)، در برابر خداوند از همه متواضع تر است.»

 

منبع:آفتاب در نگاه خورشید،دکتر مرتضی طاهری،صص37_48


« مطالب جدیدتر ........ مطالب قدیمی‌تر »